مبانی واحکام فقهی اهانت به مقدسات ادیان آسمانی (زرتشت، یهودیت و مسیحیت) …

آزادی در حوزههای مختلف اقسامی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
۱٫ آزادی انسان در برابر خداوند
انسان در گستره ی پهناور عالم هستی یکی از مخلوقات خداوند است و همانند سایر موجودات تحت سیطره کامل خداوند قرار دارد، همه هستی در دست اوست، ذات انسان نسبت به خداوند، فقر و نیاز محض است و مستقل از هیچ نیست و هیچ ندارد. احدی در مقابل ارادهی پروردگار از کوچکترین اختیاری برخوردار نیست و کسی در برابر او هویت و وجود مستقلی ندارد که بتواند بر خلاف مشیت او حرکت کند هر تصمیمی که بخواهد میتواند در مورد مخلوقاتش بگیرد و کسی را یاری مقاومت در برابر او نیست و هیچ امکانی برای خروج از سیطره حکومت الهی وجود ندارد[۴۸۳] و او کمال اقتدار و توانایی را بر بندگانش دارد و او حکیم و آگاه است.
اگر خداوند انسان را نیافریده بود و به او حق زیستن و امکان شناخت و انتخاب نداده بود و در مقام سؤال و گفتگو و محاجه با خویش ننشانده بود احدی قدرت تخطی از امر او را نداشت؛ بنابراین انسان در برابر اراده خداوند از کمترین آزادی و اختیاری برخوردار نیست.
۲٫ آزادی تکوینی انسان در نظام هستی
انسان بر اساس خواست خداوند در چهار چوب قوانین و سنن حاکم بر جهان آزاد است؛[۴۸۴] قدرت و حق اختیار شکستن چهار چوب ها و نقض قانون مندی هایی را که بر عالم هستی حکومت میکند، ندارد؛ اما در قالب آنها میتواند تصمیمگیری و اقدام کند. نه جبر بر زندگی انسان حاکم است و نه سررشته همه امور به دست او سپردهشده بلکه چیزی بین این دو است.[۴۸۵] بر این پایه آزادی انسان در دستگاه آفرینش، آزادی مشروط و مقیدی است که انسان در محدوده قدرت و توان خود و با استفاده از امکاناتی که خداوند مسخّر او ساخته و نیز با شناخت و بهرهگیری از سنتهای ثابت الهی، میتواند اقدام کند، نتیجه حاصله برآیند انتخاب و عمل او در بستر قوانین و عوامل غیر قابل حذف و تبدیلی است که لحاظ یا عدم لحاظ انسان، تغییری در اصل آنها به وجود نمیآورد.[۴۸۶] در قرآن کریم نیز آیات بسیاری وجود دارد که آزادی تکوینی انسان را به عناوین مختلفی مطرح ساخته است.[۴۸۷]
۳٫ آزادی معنوی
آزادی معنوی؛ این است که حیوانیت انسان راه اراده و تصمیم او را نبندد بلکه آنچه مانع او میشود تنها مقتضیات شأن والای انسان و اهداف متعالیاش باشد. آزادی کامل معنوی؛ استقلال و وابستگی به عقیده، ایمان و ایدئولوژی فرد تکاملیافته؛ یعنی وارسته از محکومیت محیط بیرونی و درونی و وابسته به عقیده و ایمان است.[۴۸۸] یکی از فلسفههای زهد، آزادی و آزادگی است. میان زهد و آزادگی پیوندی کهن و ناگسستنی برقرار است. آزادگان جهان که سبکباری و سبکبالی و قابلیت تحرک و پرواز، اصلی ترین آرزوی آن هاست ازآنجهت زهد و قناعت را پیشه می سازند که نیازها را تقلیل دهند و به نسبت تقلیل نیازها خویش را از قید اسارت اشیاء و اشخاص رها سازند.[۴۸۹]
- آزادی به معنای نفی بردگی
از جمله مفاهیم آزادی، حرّ بودن و آزاد بودن است که در مقابل بردگی و ملک غیر بودن قرار دارد به شکلی که در گذشته مرسوم بوده است. معمولاً بردگان از اختیارات و حقوق اولیه انسانی محروم میماندند. اسلام با وضع سلسله قوانینی، برخی راههای بردگی را ممنوع و موجبات آزادی تدریجی بردگان را به وجود آورد. با رشد جوامع بشری، حق مالکیت بر دیگری و خریدوفروش انسان به شکل خاص آن از میان برداشته شد.[۴۹۰] تنها کسی میتواند آزادی انسان را محدود کند خود اوست که با استفاده از آزادیاش که بهنوعی جزء ذات و ماهیتش به شمار میرود می تواند خود را به رقیّت دیگری درآورد و آزادی خود را محدود سازد یا از بین ببرد.
- آزادی به معنای بیبند و باری و رهایی از قانون
یکی از اقسام آزادی، رهایی انسان یا جامعه از قید قانون است که در هر زمینهای که تحقق یابد به هرجومرج میانجامد. عدم ضابطه و کنترل در زمینههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و … موجب برهم خوردن نظم جامعه میشود به همین دلایل اصل لزوم حکومت و اهمیت نظم و قانون امری است که عقل بهضرورت آن حکم میکند و کمتر کسی با آن مخالف است.[۴۹۱]
خداوند انسان را آزاد قرار داده است؛[۴۹۲] توهین به مقدسات، شکستن مرزهای آزادی، دخالت در آزادی دیگران و تهاجم به اعتقاد پیروان ادیان است. از انصاف و عدالت به دور است که انسان بهجای بحث و گفتگوی آزاد همراه با احترام متقابل، برای کشف حقیقت به فحش و ناسزاگویی روی آورد. این روش نشانه ضعف بنیه اعتقادی فرد و کمبود سرمایه معنوی است؛ بنابراین اهانت رفتاری زشت و نا به هنجار می باشد که باید جلوی آن را گرفت.
مبحث دوم: جلوههای آزادی در اسلام
از جمله اصول اساسی که شریعت اسلامی به ارمغان آورده، اصل آزادی است که آن را در زیباترین مظاهر آن یعنی آزادی بیان، عقیده و سیاسی مقرر داشته است که به توضیح پیرامون این آزادیها و رابطه آنها با حکم اهانت به مقدسات پرداخته میشود:
گفتار اول: آزادی بیان:
شریعت اسلام، آزادی بیان را جایز شمرده و آن را نه تنها از حقوق انسان دانسته بلکه بر هر انسانی واجب میداند که در امور مربوط به اخلاق، نظم و مصلحت اموری که در شریعت از منکرات شمرده میشود، سخن بگوید.[۴۹۳]
هر انسانی آزاد است درباره آنچه به حقانیت آن معتقد است، سخن بگوید و با زبان و قلم از عقیدهاش دفاع کند.[۴۹۴] این آزادی، مطلق نیست بلکه مقید است به این که نوشته یا گفته او خارج از حدود آدابورسوم همگانی، اخلاق حسنه یا مخالف با نصوص شریعت نباشد. دین اسلام آزادی بیان را از آغاز نزول خود مقرر داشته و آن را از همان ابتدا مقیّد به شرایطی کرده که مانع از تجاوز و سوء استفاده از آن میشود. پیامبر۶اولین کسی است که آزادی بیانش را محدود کرد درحالیکه پیامبر خدا و اعلامکننده آزادی و مژده دهنده و دعوتکننده به آن بود تا بدین طریق سخن و عملش به عنوان الگو مورد متابعت قرار گیرد.[۴۹۵]
خداوند به پیامبر دستور داده رسالتش را به مردم برساند، آنان را به ایمان به خدا و رسالت خود دعوت و با کافران و تکذیب کنندگان رسالت، احتجاج کند؛ ولی به او آزادی بیان به طور مطلق نداده است، روش دعوت و طریقه سخن گفتن و استدلال را برای او روشن کرده است؛ او را ملزم ساخته که با تکیه بر حکمت و اندرز نیکو مردم را دعوت و با بهترین روش استدلال کند و از نادانان رویگردان باشد و به کافران دشنام ندهد؛ بنابراین خداوند حدود آزادی بیان را برای پیامبر ترسیم کرده و برای ما روشن ساخته که آزادی بیان مقید به عدم تجاوز و سوء استفاده از آن است. آزادی بیان در حدودی که شریعت اسلامی آن را مقرّر داشته، بدون تردید به سود افراد، ملّتها و موجب ترقی و پیشرفت آن هاست. روح برادری، دوستی و احترام را در میان افراد رشد می دهد و مسئولان امور را بر سخن حق متّحد میسازد. این امور چیزی است که دنیای امروز یا در آن کاستی دارد یا در جستجوی آن است؛ ولی به آن دست نیافته است. حدود صلاحیت نظریه شریعت اسلامی زمانی روشن می شود که بدانیم قانونگذاران عرفی پس از تجربههای طولانی امروزه به دو گروه تقسیم میشوند:
– گروهی که آزادی بیان را بدون قید و شرط و در همه امور جز آنچه به نظم عمومی مربوط است جایز میدانند و به امور مربوط به اخلاق توجهی ندارند. اجرای این نظریه به کینهجویی، دشمنی، گروهگرایی و سپس ایجاد ناآرامی و بیثباتی منجر میشود.
– گروهی دیگر آزادی بیان را در اموری که مخالف با عقیده رهبران جامعه و نظریات آنها درباره زندگی است محدود میسازد. اجرای این نظریه به نابودی عقاید آزاد و طرد عناصر شایسته از حکومت و در نهایت به استبداد و دنبال آن ناآرامیها منجر میشود.
نظریه اسلام، جامع هر دو نظریهای است که کشورهای جهان به آن عمل میکنند، به این صورت که نظریه شریعت بین آزادی و محدودیت جمع میکند و آزادی مطلق را نمیپذیرد و آن را به طور مطلق محدود نمیسازد. در شریعت، آزادی بیان یک اصل اساسی است و جز در مواردی که به اخلاق حسنه، آدابورسوم و نظم عمومی مربوط میشود محدودیت ندارد. در حقیقت هدف از این محدودیت حمایت از اخلاق حسنه و آدابورسوم و نظم عمومی است؛ ولی این حمایت جز از طریق محدودیت آزادی بیان میسّر نیست؛ ازاینرو فرد از تجاوز منع شده و از هیچ گونه حقی محروم نشده است؛ زیرا تجاوز نمیتواند حق محسوب شود. شریعت اسلام به هر انسانی اجازه میدهد که هر چه میخواهد بگوید به شرط آنکه گفته او تجاوز به حقوق دیگران نباشد؛ بنابراین سخن نباید توهین، عیبجویی، تهمت و دروغ باشد بلکه باید با حکمت و اندرز نیکو به عقیده خود دعوت و به بهترین روش مجادله کند و بدیها را فاش ننماید و بدان آغاز نکند و از نادانان رویگردان باشد. نصوص قرآنی[۴۹۶] نیز مؤید این مطلب است.
بند اول: جنبههای گوناگون آزادی بیان:
الف) آزادی در اظهار عقاید
اگر آزادی برای اظهار عقیده وجود نداشته باشد،آزادی عقیده نیز چندان اهمیّتی ندارد. هر فردی باید آزاد باشد که عقایدش را بیان کرده و به گوش دیگران برساند و نباید بعد از بیان عقایدش امنیّتش خدشهدار شود؛ قانون، مجریان حکومت و علمای دین باید از امنیّت او و خانوادهاش پاسداری کنند و اجازه تعرّض از طرف هیچ فردی ندهند. در نظامهای مردم سالار و جوامع آزاد، این امر عادی است. آزادی که برای آشنایی دیگران با عقاید یک فرد است از ضروریات و حقوق مسلّم هر انسانی است لذا شامل مشرکین و کافرین و مخالفین دین نیز میشود؛ چون وقتی از آزادی اظهار عقاید بحث میشود فرقی نمیکند که چه عقیدهای و از ناحیه چه کسی باشد، اگر مشرک یا کافری تصمیم گرفت عقاید مشرکانه و خلاف دین خود را بیان کند باید آزاد باشد. این حق همه افراد است که از عقاید دیگران مطلع شده و با اندیشههای مختلف آشنایی یابند. لازمه انتخاب بهترین عقیده و اندیشه و مسلک دسترسی داشتن به آنها و آشنایی با آنها است. حق فرد فرد آدمیان است که دیگران را با عقاید خود آشنا کنند تا فلسفه گرایش به چنین عقیدهای مشخصشده و پستی و بلندی اندیشه شان نیز روشن شود. در زمان ائمه معصومین:و نیز در زمان پیامبر۶مشرکین عقاید خودشان را بدون ترس مطرح میکردند حتی در مسجد و خانه خدا، خدا را انکار می کردند و کسی به آنها توهین و تعرّض نمیکرد و اصلاً کسی حق نداشت که تعرّض کند؛[۴۹۷] لذا باید همه از این حقوق بهرهمند شوند کمونیست ها نیز در بیان عقاید خود آزادند.[۴۹۸]
جوانان اسلامی فکر نکنند که راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری از ابراز عقاید دیگران است خیر، از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد و آنهم علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه با افکار مخالف.[۴۹۹] بیان اندیشه و عقیده پیروان ادیان هر چند غیر دینی و مخالف دین باشد، آزاد است نه در شعار که در عمل هم باید آزاد باشند و نباید هیچ ترسی از بیان و نشر چنین عقایدی داشت، کسی باید بترسد که چیزی برای گفتن ندارد. آنها تا زمانی که شمشیر نکشیده اند برای بیان عقایدشان آزادند و ما فقط با این ها مبارزه فکری میکنیم.
ب) آزادی در ترویج و تبلیغ عقاید
هر فردی باید بتواند علاوه بر بیان عقاید خویش، مردم را دعوت به اندیشهها و عقاید خودکرده و آنها را تشویق به پذیرفتن عقاید خود کند، باید آزاد باشد تا بتواند دیگران را به عقیده خود جذب کند. این حق هر صاحب عقیدهای است که تمام جهانیان را به مکتب و عقیده خود دعوت کند.
ج) آزادی در رد و نقد عقاید
آزادی داشتن برای نقد و رد کردن اندیشههای دیگران از لوازم آزادی بیان است. مشرک و مخالف دین باید برای مخالفت با دین و نقد و رد کردن دین و اصول آن آزاد و برخوردار از امنیّت کامل باشد، دیندار نیز باید آزاد باشد که با بیدینان مبارزه فکری کند و ایرادهای آنها را بر ملا کرده و مذهب شرک و کفرشان را در معرض نقد و رد قرار دهد.[۵۰۰]
این که آزادی برای بیان عقاید ضرورت داشته و این همه در جوامع مختلف قدر و قیمت دارد دلایلی چند دارد که به مواردی از آن اشاره میشود:
– دوری از تحجر و مبارزه با مرگ عقل و خرد آدمی
– تضارب اندیشهها و روشن شدن حقیقت
– ژرفنگری و از میان رفتن عقاید سطحی و ضعیف و ناصواب
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |