دسته بندي علمی – پژوهشی : مبانی واحکام فقهی اهانت به مقدسات ادیان آسمانی (زرتشت، یهودیت و مسیحیت) در فقه …

– انتخاب بهترین اندیشهها و داوری درباره آنها
– دفاع از عقیده به عنوان یک حق
– شنیدن صدای مخالف و تبادل فکری.[۵۰۱]
بدون آزادی بیان تبادل، تقابل و تفاهم فکری و علمی ممکن نبوده و نیست.
بند دوم: رابطه اهانت به مقدسات با آزادی بیان
اگر صاحبان هر عقیدهای حقدارند بر علیه دیگر عقاید، سخن گفته و اندیشههای خودشان را بیان کنند آیا حقدارند به مقدسات یکدیگر توهین کرده و حرمتشکنی کنند؟
مسلماً اگر آزادی بیان عقیده هیچ حدومرزی نداشته باشد، حداقل یک خط قرمز دارد و آن «توهین به مقدسات» است؛ نه صاحبان عقیده رسمی جامعه حق توهین به مقدسات دیگران را دارند و نه دیگران اجازه توهین و اهانت به مقدسات آنها را دارند. آزادی بیان حدومرزهایی دارد که ممیز آن از توهین به مقدسات محسوب میشود؛ تا زمانی که نقدها و مخالفتها از روی فکر و دلیل و منطق باشد، توهین نیست، اما اگر پای استهزاء، فحش، سخره و … به میان آید توهین است.
اگر روح نقدپذیری یا تساهل و تسامح در جامعه به صورت فرهنگ درنیامده و نهادینه نشده باشد، در بطن جامعه نیز صرفنظر از حاکمیت آن جایگاهی برای آزادی بیان وجود ندارد، هر فکر یا بیان نو را با حربه توهین بدنام و سرکوب میکنند.[۵۰۲] آنان را از هر نوع تحقیق و تتبع آزاد فکری و برخورد آراء میترسانند و بیم از انحراف و انعطاف از اصل ایمان یا سلوک دینی یا مکتبی را به بهانه توهین به ایشان تلقی میکنند تا خودبهخود به تقلید رویآورند و از تحقیق روی گردانند.[۵۰۳]
منشأ این حق، کرامت انسان است؛ یعنی انسان ازآنجاکه دارای عقل است، پس میفهمد و چون میفهمد پس کرامت دارد (فرق آدمی با حیوان درواقع با لحاظ این دو حیث شخصیت انسانی او است) و سپس گفته میشود چون انسان میفهمد و کرامت دارد، پس حق دارد فهمیده خویش را بازگو کند. پس متعلق آزادی بیان، فکر است که یک دستاورد متعالی انسانی میباشد. فکر ارزشمندترین دستاورد و محصولی است که از انسان باکرامت و دارای جایگاه رفیع صادر میشود. پس در حقیقت آزادی بیان ازآنجهت مجاز است که متعلق آن محترم است. چون فکر ارزشمند است، بیان آن نیز مجاز بلکه لازم است اما اگر کسی بهجای بیان اندیشه و فکر که بالاترین فرآورده کرامت و کمال آدمی است، فحش و ناسزا و طعن و لعن اظهار و اشاعه دهد، آیا این هم محترم و مجاز است؟ اگر اظهار هر چیزی ازآنجهت که اظهار کردنی است، محترم قلمداد شود، پس اظهار و صدور هر قول و فعلی باید آزاد باشد! آیا آنها به همه لوازم آزادی بدین معنا تن در میدهند؟ آیا اگر کسی در مقابل خود آنها بایستد و عبارات و واژههای رکیک به زبان آورد و دشنامهای قبیحی را بدهد، آیا برای آنها قابل قبول خواهد بود و به روی فرد اهانت کننده و فحاش لبخند خواهند زد؟ آیا در قوانین کشورهای غربی ضابطهای وجود ندارد که اگر کسی به دیگری دشنام داد، آن فرد بتواند شکایت کند؟ قطعا این رفتارها جرم محسوب میشود؛ اما چگونه است که ارتکاب این اعمال شنیع را نسبت به پیامبری که علاوه بر پیامبر بودن، منشأ خدمات بزرگی برای بشریت بوده؛ خدماتی که هیچ انسانی نمیتواند آنها را انکار کند، جرم تلقی نمیکنند؟! آنها از مقدسترین ارزشها برای دفاع و توجیه نامقدسترین رفتارها استفاده میکنند. غرب مغرور ارتکاب هر جنایتی را آزادی مینامد و از هر جرمی به نام دموکراسی دفاع میکند. آنها در هر جای عالم جنگ و خونریزی و قتل و غارت راه میاندازند و این اعمال خود را دفاع از دموکراسی و حفاظت از منافع مینامند، اما آیا اگر کسی در خیابان به یکی از آنها رسید و سیلی به گوش آنها نواخت، خواهند پذیرفت که این نیز اقتضای آزادی است و آیا بهجای اعتراض، به فرد مذکور با این توجیه که از آزادی استفاده کرده است، لبخند خواهند زد؟ آیا لطمه زدن به وجود مادی آدمی جرم بزرگی است یا خدشه واردکردن به شخصیت باطنی فرد که نفس او است؟ انسان تعجب میکند که چطور مدعیان تمدن و دفاع از حقوق بشر، کرامت انسان، آزادی، دموکراسی و صلح، چنین حرفهای بیپایه و مایه بلکه سخیف را میزنند!
گفتار دوم: آزادی عقیده
آزادی عقیده این است که «هر شخصی هر فکری اعم از اجتماعی، فلسفی، سیاسی یا مذهبی را که میپسندد و یا آن را عین حقیقت میپندارد آزادانه انتخاب کند بیآنکه مواجه با نگرانی یا بیم یا تجاوزی شود.»[۵۰۴]
دین اسلام آزادی عقیده را مشروع دانسته و از آن حمایت کرده است. بر طبق شریعت اسلامی هر انسانی حق دارد به هر عقیدهای که بخواهد گردن نهد و هیچ کس حق ندارد او را به ترک عقیده یا پذیرفتن عقیدهای دیگر مجبور کند.[۵۰۵] قرآن نمیگوید مسلمانان و یهودیان و مسیحیان از نظر اعتقاد یکی هستند بلکه آنان در بعضی جاها عقاید متفاوتی دارند. خداوند نخواسته که همه به زور مسلمان شوند که این اراده خداوند نیست. «و اگر خدا مىخواست آنان شرک نمىآوردند و ما تو را بر ایشان نگهبان نکردهایم و تو وکیل آنان نیستى.»[۵۰۶]
بند اول: جنبههای گوناگون آزادی عقیده:
الف) آزادی از تفتیش عقاید:
واژه تفتیش عقاید بازمانده قدرت و سلطه ارباب کلیسا و پدران روحانی قرون وسطی است، آنان برای تحکیم مبانی مذهبی و به خاطر استقرار سلطه خویش، محاکمی سرّی به منظور تفتیش عقاید مردم در سراسر اروپا بهویژه اسپانیا پدید آوردند.[۵۰۷] در این محاکم کسانی که به الحاد و کفر متهم بودند و یا افکار و آرای علمی جدیدی در کتب مذهبی آنها سابقه نداشت، ابراز میکردند به وسیله قضات متعصب مسیحی مورد بازجویی قرارگرفته و مجازاتهای غیر انسانی و شکنجههای وحشتآوری در مورد آنها به اجرا درمیآمد. در این محاکم بر خلاف تمام اصول انسانی تنها اتهام را برای مجرم شمردن و محکوم کردن افراد کافی میدانستند.[۵۰۸]
ب) آزادی از تحمیل عقیده:
شخصیت متعالی انسان به عنوان موجودی مختار و دارای حق انتخاب ایجاب میکند که هیچ مقامی نتواند عقیده و طرز تفکر خاصی را به او اجباراً بقبولاند. در جوامع امروزی پدیده تحمیل عقیده به صورت رسمی و صریح کمتر به چشم میخورد و بعضاً به گونه غیر مستقیم از طریق القائات قابل تصوّر میباشد؛ اما این امر در گذشته سابقه زیادی داشته و سلاطین و فرمانروایان مردم را وادار به تبعیت از دین و عقیده خود میکردند.[۵۰۹]
ج) آزادی داشتن عقیده و ابراز آن
ظاهراً میان داشتن عقیده و ابراز آن تفکیک وجود دارد. در اصل ۲۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است: «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمیتوان بهصرف داشتن عقیدهای مورد تعرّض و مؤاخذه قرارداد.»
از این تصریح دو نتیجه به دست می آید: اول اینکه منظور از عقیده، هر نوع عقیده اعم از مذهبی و الحادی متصور است، دوم آنکه در کلمه (صرف) منظور فقط داشتن عقیده است نه بیشتر بدین ترتیب که داشتن عقیده (لااقل در متفکر الحادی) در حیطه تفکر و اندیشه محدود میگردد و بیان هر گونه عقیده نظیر عقاید الحادی در جمهوری اسلامی ایران جایی ندارد.[۵۱۰]
داشتن عقیده یک عمل درونی است و بدون ابراز کردن فاقد ارزش است. باید توجه داشت که آزادی ابراز عقیده بهتنهایی نشانه وجود آزادی در جامعه نیست،آزادی واقعی ابراز عقیده زمانی تحقق مییابد که اندیشمندان بلکه مخالفان به ابراز عقاید خویش پرداخته و نهادهای قانونی جامعه، سلامت و صیانت آنان و تشکلهای منعکسکننده نظراتشان را در برابر گروه های غیر رسمی فشار و ارعاب تضمین نموده و از کنار آن تعرضات و فشارها بی تفاوت و آسان نگذرند؛[۵۱۱] اما انسان در ابراز هر عقیدهای- ولو خرافه و باطل- آزاد نیست. اسلام اجازه نمیدهد که انسان، اسیر خرافات باشد. بلکه اساساً مبارزات اسلام و همه انبیا الهی برای از میان بردن عقاید انحرافی و باطل بوده است. عقیده وقتی محترم است که از راه فکر آزاد پدید آمده باشد، نه از روی تقلید، تعصّب، جهل، عادت و امثال آن.[۵۱۲]
نمود آزادی عقیده را میتوان در نهضت کلامی و حضور فعّال فرقههای اعتقادی در عصر امام رضا ۷جستجو کرد. با این وجود، امام در عین به رسمیت شناختن حقّ آزادی داشتن عقیده برای مخالفان و پیروان ادیان، هدف عمدهای که از مناظرات کلامی خود دنبال میکند، اثبات حقانیت و برتری اسلام و عقیدهی بر حقّ تشیّع با اتّکا به منطق و برهان است.[۵۱۳] چنانکه در مناظرهی حضرت رضا۷با پیروان مذاهب و مکاتب مختلف از یهود، نصاری، مجوس، صابئین و سایر فِرَق و نِحَل، هر کس در برابر آن حضرت، ایراد شبهه و ابراز عقیده مینمود، اما در عین حال با پاسخ منطقی و دندانشکن و به دور از هرگونه توهین و تحقیری روبرو میگردید.[۵۱۴]
بند دوم: رابطه اهانت به مقدسات با آزادی عقیده:
در عقیده، آزادی مطلق است. به این معنا که برای انتخاب یک عقیده یا ترک و تغییر آن نباید هیچ گونه جبر و تحمیل و یا منع و محدودیتی باشد.[۵۱۵]
اگر کسی قائل به آزادی مطلق تفکر شد نمیتواند آزادی عقیده را مقیّد به قیودی کند؛ چون از لوازم حتمی و ضروری عدم محدودیت در تفکر این است که در هر عقیده و مذهبی به شک و تردید برسد و در نتیجه آن را رد کرده و به دنبال عقیدهای دیگر برود. اگر به هر دلیلی به عقیدهای و لو شرک و کفر باشد، ایمان آورد و آن را برای خود برگزید اگر میدان برای تفکر باز بود و هیچ مانعی بر سر راه نبود باید یکی از لوازم آنکه گرایش به هر عقیدهای است نیز پذیرفته شود.
وقتی سخن از عقیده به میان می آید معنایش این است که صاحب آن عقیده به مسلک و مکتبی جزم پیداکرده و به آن عمیقاً دلبسته است، هر چند این عقیده از نظر ما باطل و شرک و خرافه باشد یا از روی تقلید و تبعیت از دیگران و یا به خاطر نفرت از عقیده قبلی خود به آیین جدید گرایش پیداکرده باشد.
ازاینرو هیچ کس نمیتواند عقیدهای را بر دیگری تحمیل یا او را بر ترک آن اجبار کند. اگر کسی با عقیده دیگری مخالف است باید او را با سخنی بهتر قانع سازد و وجه اشتباه عقیدهاش را برای او روشن کند، اگر با این کار عقیدهاش را با رضایت خاطر تغییر داد بر هیچ کدام باکی نیست و اگر تغییر نداد، اجبار او جایز نیست و نمیتوان به عقیده او توهین کرد. برای صاحب عقیده مخالف همین امر کافی است که وظیفهاش را انجام داده و اشتباه را روشن ساخته و به حق هدایت کرده است. این معانی به صورت صحیح و روشن در قول خداوند آمده است.[۵۱۶]
صاحب عقیده ملزم است از عقیدهاش حمایت کند و موضع منفی نگیرد[۵۱۷] و اگر از حمایت آن ناتوان شود باید از سرزمینی که در آنجا به عقیدهاش توهین می شود به سرزمینی که عقیدهاش مورد احترام مردم است و میتواند عقیدهاش را آشکار سازد، مهاجرت کند. اگر با وجود قدرت، مهاجرت نکند پیش از آنکه دیگران به او ستم کنند به خود ستم کرده است و مرتکب گناهی بزرگ و سزاوار کیفر شده است؛ اما اگر قادر به هجرت نباشد، خداوند هیچ کس را جز بهاندازه تواناییاش تکلیف نمیکند.[۵۱۸]
شریعت اسلامی هنگامی که آزادی عقیده را برای مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان (پیروان ادیان) مقرّر داشته و عهدهدار حمایت از این آزادی برای غیر مسلمانان در سرزمین اسلامیشده، آن را به عالی ترین وجه مقرّر داشته است و اجازه توهین به آن را نداده است. «هر گروهی که به دینی معتقدند، احکام آن دین بر آنان ثابت خواهد شد.» در نتیجه هر دینی می تواند، دین، مذهب و عقیدهاش را آشکار سازد و به روش های دینی خود عمل کند و برای اجرای مراسم دینی بدون هیچ مانعی عبادت گاه بنا کند.
طبیعتاً وقتی نتوان عقاید خاصی را به کسی تحمیل کرد، تنوع آئینها و اعتقادات دینی پدید میآید و صاحبان ادیان مختلف، با حفظ حقوق و احترام به عقاید یکدیگر، با روا داری و مدارا در کنار هم به سر میبرند.[۵۱۹] بنا بر قرآن، نه تنها اصل ادیان و شرایع که مناسک دینی هم متعدّد و متنوع است؛ و ما برای هر امتی، شریعت و معبدی مقرر کردیم.[۵۲۰] بنابراین ادب مسلمانی حکم میکند که پیروان دین حق، بیمورد به اهانت، خشونت و انتقاد از آداب و مناسک دیگران نپردازند و بیدلیل تخم نفاق و دشمنی را در قلوب آنان نکارند که «متاع کفر و دین، بیمشتری نیست.» به هر جهت از آیات قرآن برمیآید که صاحبان ادیان مختلف میتوانند با پذیرش خطوط کلی و مواضع مشترک دینی، در کنار یکدیگر زندگی توأم با مدارا و تسامح داشته باشند.[۵۲۱]
به موجب آزادی عقیده، حرمت و کرامت انسانها حفظ میشود و استقلال آنها به رسمیّت شناخته میشود و این در مسیر خدا و کمال انسانی گام نهادن است؛ زیرا خداوند به انسان کرامت بخشیده و او را خلیفه و نماینده خود در زمین و مسجود ملائکه قرار داده است.[۵۲۲] انسانی که مجبور است فرمانهای بی اساس را اطاعت کند و عقاید ناپسند و خرافی را بپذیرد و… چهبسا انسان بودن خویش را فراموش کند چه برسد به حرمت و کرامت انسانی.
طبق اصل قرآنی «عدم اکراه در دین»، این توهم پیش می آید که اگر در دین اکراهی نیست چرا حاکم شرع با توهینکننده به مقدسات با حد و تعزیر برخورد میکند و چه توجیهی دارد؟ برای پاسخ به این توهم ابتدا باید روشن شود که این آیه در مقام انشاء است یا اخبار.
در این که معنای آیه «لَا إِکْرَاهَ فىِ الدِّین…»[۵۲۳] خبری است؛ یعنی در دین اکراهی وجود ندارد، یا انشائی است؛ یعنی کسی را در پذیرش اعتقادات دینی مجبور نکنید، اختلاف نظر وجود دارد.
به عقیده بعضی، «لَا إِکْرَاهَ فىِ الدِّین» از سنخ جملههای انشائی نیست و از پیام تشریعی برخوردار نخواهد بود و هرگز در مقام آزادی انسان در حوزه اجرای احکام فردی و اجتماعی برای انتخاب برنامه زندگی طبق خواسته خویش، نیست، بلکه از نوع اخبار و در صدد حکایت از یک واقعیت تکوینی و خارجی به نام آزادی تکوینی انسان در قلمرو باورهای ذهنی و اعتقادی و تفهیم این که دین اکراه بردار نیست و تکویناً جبر در آن راه ندارد، است.
اساساً انسان همچنان که در اعمال و تلاش های جسمی خود مختار است، در باورهای ذهنی و اعتقادی نیز از آزادی تکوینی برخوردار است، بلکه در این امور آزادی و اختیار انسان به صورت شفافتر و دقیقتر نمایان است؛ زیرا در قلمرو افعال جسمانی و ظاهری انسان، جبر، محال نخواهد بود به این معنا که ممکن است انسانی بر اثر معارضه یا عامل قویتر بر خلاف خواستهاش، از انجام کاری بازداشته شود و یا به ترک کاری اجبار گردد ولی در مسائل اعتقادی جبر و زور عقلاً راه نخواهد داشت و هرگز نمیتوان انسانی را بر تصدیق قلبی و باور اعتقادی نسبت به چیزی اجبار کرد. بر این اساس مسائل اعتقادی چه حق و چه باطل، جبر بردار نخواهد بود و اعمال جبر در باورهای قلبی محال است و همواره ممکن است آن مقدمات قرین ضعف بوده و اذعان حاصل از آن صحیح و مطابق با واقع باشد و ممکن است که مقدمات آن ناتمام و تصدیق حاصل از آن باطل باشد. بدین ترتیب باید گفت منظور از «دین» در آیه شریفه مجموعه مسائل اعتقادی (توحید، نبوت و …) است نه همه قوانین شرعی، مثلاً کسی که بر اثر شبهاتی وجود خداوند متعال را نپذیرفته و به آن اعتقاد نیافته نمیتوان او را بر تصدیق و باور قلبی به وجود او اجبار کرد، گرچه ممکن است بر اثر جبر قوه غالبی به زبان به وجود خدا اعتراف کند ولی در درون محال است بدان اذعان یابد.[۵۲۴]
البته به نظر میرسد که «لَا إِکْرَاهَ فىِ الدِّین» هم اخبار از واقعیت تکوینی است و هم متضمن نهی تشریعی است؛ زیرا بین تکوین و تشریع پیوستگی وجود دارد و تشریع بر پایه و واقعیات تکوینی است. وقتی تکوین اکراه نمیپذیرد شریعت نیز نمی تواند حکمی انشاء کند، در غیر این صورت نا همسویی پدید می آید که پذیرفته نیست. باید و نباید ها، صفتها و نسبتها همگی بر واقعیات تکوینی است. از طرفی قانونگذاری چون خداوند متعال که به واقعیات انسان اگاه است چگونه اکراه را تشریح میفرماید؟ در باب اکراه پذیری قوانین باید گفت در رعایت قوانین مصلحت اجتماعی و در عدم رعایت آن فساد جامعه در کار است و قوانین باز دارنده و کیفری برای تضییع حقوق اجتماعی است.
در پایان باید متذکر شد که هیچکسی حق عبور از خط قرمزهای دینی و مقدسات و نیز حق توهین به آنها را ندارد؛ چراکه توهین به مقدسات و تحریک و تشویق بر علیه آنها تخصصاً از اصل آزادی بیان خارج است.
گفتار سوم: آزادی سیاسی
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |