چه کسی از انجام مسئولیت اجتماعی سود میبرد؟
برخی از دانشمندان معتقدند که مجبور کردن مدیران به انجام مسئولیت اجتماعی مثل خوراندن دارو به بیمار، تلخ ولی مفید است؛ بهعبارتدیگر، عمل کردن به مسئولیت اجتماعی ممکن است برای مدیران و سازمانها سخت بیاید ولی هر چه که هست نتیجه سودمندی برای آنها خواهد داشت.
بر همین اساس، برخی از محققین بر این عقیده هستند که هر چه سازمانها ـ تا یک حدی ـ به مشارکت اجتماعیشان بیفزایند، سود اقتصادی آنها نیز افزایش مییابد و چنانچه میزان مشارکت اجتماعیشان از حد فوق بگذرد، سود اقتصادی آنها کاهش مییابد.
بعلاوه این حقیقت برای جامعه پوشیده نیست که مؤسسات بهمنظور انجام مسئولیت اجتماعی خود متحمل هزینههایی میشوند. همچنین واضح است که بدون کار اقتصادی، نمیتواند پاسخگویی اجتماعی وجود داشته باشد. لذا، انتقال هزینههای فوق به مصرفکنندگان کالا و خدمات امری طبیعی است.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که توجه به مسئولیت اجتماعی و انجام آن، هم به نفع سازمان است و هم به نفع جامعه؛ بهعبارتدیگر، استراتژی مسئولیت اجتماعی، یک استراتژی بهرهمند از برد دوطرفه است. چراکه سازمان با کمک به حل مشکلات اجتماعی، نهایتاً به خود کمک کرده و با صرف هزینههای کوتاهمدت به منافع بلندمدت نائل گردیده است.
2ـ20ـ مدیریت مسائل اجتماعی
مدیریت مسائل عمومی یا اجتماعی تلاشی است در جهت پیشبینی مسائل عمومی که در ارتباط با موسسه میباشند و سپس در مورد مسائل مذکور بهطوریکه بتوان استراتژی مناسبی را در برابر آنها اتخاذ کرد و مصالح موسسه را در بلندمدت حفظ نمود.
مدیران امروز برای تصمیمگیری، علاوه بر عوامل مؤثر اقتصادی میبایست بصیرت کافی نسبت به عوامل بیشمار غیراقتصادی نیز داشته باشند. آنان نباید با ارزیابی پیامدهای غیرمالی و مادی تصمیمات خود، منشأ آنها را شناسایی کنند. لذا، چنانچه تاکنون مدیران را بر اساس توفیقشان در سودآوری ارزیابی میکردند، ازاینپس آنان را با شاخصی جامعتر از صرف سودآوری موردسنجش قرار میدهند.
بنابراین، در دوران حاضر، برای مدیران، مهارتها و تواناییهای دیگری همچون مهارتهای سیاسی، مهارتهای ارتباطی و تحلیلی از اهمیت و ضرورت خاصی برخوردار است. مدیران میباید بهعنوان یک شخصیت سیاسی در عرصه سازمان ظاهرشده، بتوانند با محیط بیرون سازمان و عوامل سیاسی ارتباط حاصل نمایند و قدرت تحلیل و ارزیابی این عوامل را در رابطه با اهداف سازمان داشته باشند.
به عقیده بارنی و گریفین برای انجام این کار بایستی بهطور رسمی و با دقت، انجام و اجرای قوانین مختلف کشوری و صنفی (مثل قانون کار و سایر قوانین) را در سازمان کنترل کرده و اطمینان یافت که کارها بهدرستی و با صحت انجام میشود.
به همین منظور، فران استکمست ـ یکی از محققین و پژوهشگران علم مدیریت ـ معتقد است که در سازمانهای امروزی بایستی یک مدیر متخصص و آشنا به سیاستهای عمومی و اجتماعی بهعنوان «مدیر سیاستهای عمومی و اجتماعی» وجود داشته باشد.
این نوع مدیر بهطور مؤثر در محدوده سیاستهای عمومی و اجتماعی سازمان بهعنوان یک عامل کارآمد در اداره سازمان فعالیت میکند. مدیر سیاست عمومی و اجتماعی سازمان کسی است که دانش، مهارت، تجربه و دیدگاه لازم برای نقش جدیدش را داراست. وی شرایط و ویژگیهای لازم برای چنین مدیریتی را بدین شرح توضیح میدهد:
١ـ دانش: درک درست و اساسی از نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور که موضوعاتی چون تاریخ، ساختار حکومتی، سازمانهای موجود جامعه و فعالیتهایشان را در بر میگیرد و نیز درک و شناخت مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جاری و در حال شکلگیری که روی سازمانها و جامعه تأثیر میگذارد
٢ـ مهارت: توانایی بهکارگیری مهارتهای فکری، ارتباطی سیاسی و . . . در جهت برنامهها و تصمیمگیریهای روزمره. از قبیل ارتباطات شخصی، نشستهای کوچک.
٣ـ تجربه: مشارکت در فرآیند سیاستهای عمومی، مثلاً تجزیهوتحلیل مسائل سیاست عمومی، توضیح و تشریح مسائل عمومی از طریق سخنرانی و. .
۴ـ نگرش و دیدگاه: تعهد شخص به حفظ و توسعه نظام ملی مملکت.