دسترسی متن کامل – مبانی واحکام فقهی اهانت به مقدسات ادیان آسمانی (زرتشت، یهودیت و مسیحیت) در فقه اسلامی- …

به طور کلّی نمیتوان ادیان را از ساختن معبد باز داشت، چراکه این احتمالات خالی از وجه نیست، البته اگر روایات صحیحه ای بر ممنوعیت ساخت معابد ادیان وجود داشته باشد گریزی از آن نیست و ظاهراً از نظر عامه فقیهان چنین برداشت میشود. ظاهراً درصورتیکه امام یا نماینده ایشان مصلحت ببیند میتواند به آنان اجازه ساختن معبد دهد؛ بهعبارتدیگر، حکم اولی، ممنوعیت احداث معبد برای ادیان در سرزمینهای اسلامی است؛ اما در صورت وجود مصلحت در این امر امام میتواند حکم حکومتی را بر طبق مصلحت مجاز بودن ساخت معبد اعلام کند یا در صورت ضرورت بر اساس حکم ثانوی، مجاز بداند.
البته باز مسأله قابل تأمّل است چراکه جمعیت ادیان رو به فزونی است و آنان نمیتوانند برای عبادت به معابد قدیمی اکتفا کنند و از طرف دیگر احتمال اجازه سکونت به آنان است احتمالی عقلایی است.
مسأله دیگر این است که مرمت و تعمیر معابد و همچنین بازسازی معابد مخروبه در بلاد اسلامی به اعتقاد فقها جایز است و حتی مسلمانان مجازند در تعمیر آنها اجیر شوند- البته برخی[۳۷۸] آن را مکروه دانسته اند- اگر معبد خراب شد یا برای بازسازی تخریب کردند، اکثر فقها جایز دانستهاند که میتوانند بهجای آن معبدی نو بسازند.[۳۷۹]
بر بازسازی معبد، احداث صدق نمیکند؛ چون گذشت سالیان متمادی باعث تخریب معبد میشود و بازسازی در ادامه همان معبدی است که بقای آن اجازه دادهشده است. اقرار مسلمانان بر بقای معبد اقتضا دارد که اعاده و بازسازی آن نیز جایز باشد و به علاوه وجود معبد یکی از ضروریات ادیان است.[۳۸۰] هنگامی که به اهل دینی اجازه سکونت درجایی داده شد اجازه ساختن معبد نیز داده می شود.
هنگامی که معابد ذمّیان خراب شد، اگر اهل آنجا بر ذمّه اسلام باقی ماندند نمی توان متعرّض معابد مخروبه آنان شد، ولی اگر معبد در دارالحرب باشد یا در دارالحرب نباشد ولی اهل شهری که معبد در آنجا است از بین رفته یا کوچ کرده باشند و اهل ذمّهای ساکن نباشد در این صورت میتوان جای آن معبد، مسجد بنا کرد،[۳۸۱] در غیر این صورتها حتی نمیتوان آنها را به عنوان مسجد تصرّف کرد یعنی اگر حتی یک نفر از معتقدان آن دین در آنجا باشد معبد به حال خود باقی میماند و اگر خراب نشده نمیتوان برای ساختن مسجد آن را خراب کرد، زیرا ادلهای که دلالت بر احترام اموال و آنچه در اختیار ذمیان است، دارد شامل این معبد مخروبه و مصالح ساختمانی آن نیز میشود و دلیلی نداریم که این احترام را خاص اموال و انفس آنان بدانیم بلکه این احترام شامل تمام چیزهائی است که در اختیار ذمّیان است ولواینکه مال آنها نباشد. از طرفی این معابد برای عبادت وقفشده و محترم است و تخریب آن بهجز در موارد لازم ممنوع میباشد.[۳۸۲]
این معابد را بعدازاین که اهل آنها کوچ کردند و هیچ فردی از آنان در آنجا نباشد، میتوان به عنوان مسجد گرفت؛ اما از احکام مسجد، وجوب طهارت آن است درباره طهارت یا نجاست اینگونه اماکن در زمانی که اهل کتاب از آن استفاده میکنند، ادله ظهور دارد در این که باید به معتقدات ادیان اقرار داشته باشیم.[۳۸۳] چنانچه به اعتقاد آنان مسأله ای صحیح است ما هم حمل بر صحت کنیم و معابد نیز در زمانی که آنان استفاده میکنند هر گونه که تطهیر میشود، آن را صحیح بدانیم، برای مثال اگر درجایی از معبد شراب ریختند تطهیر آن تا وقتیکه معبد در دست آنهاست لازم نیست، ولی بعد از تصرّف آن به عنوان مسجد باید تطهیر شود.
زمانی که معبد به مسجد تبدیل شد، اگر به عدم طهارت محلی از آن یقین داشته باشیم لازم است آن را تطهیر کنیم؛ در غیر این صورت حکم به طهارت معبد میشود. در روایتی از امام صادق۷نیز اجازه سجده بر زمین معبد دادهشده است؛[۳۸۴] بنابر این که واژه «مسجد» در روایت را سجدهگاه لحاظ کنیم نه محل عبادت، با این وجود حکم به طهارت معبد شده است.
به نظر فقها نمازخواندن در معابد جایز است و روایات متعددی از ائمه اطهار:[۳۸۵] گواه بر این مطلب است و حتی در روایتی- که سابقاً بدان اشاره شد- سجده بر زمین معابد نیز مجاز شمردهشده است.
بیشتر فقیهان نمازخواندن در معابد یهودیان و مسیحیان را جایز میدانند[۳۸۶] البته اگر در معبد عکس و تصویر باشد کراهت دارد و این کراهت به سبب وجود تصاویر است نه معبد. تطهیر معبد هم لازم نیست.
بنابراین توهین به معابد ادیان جایز نمیباشد. کلیساها و معابد در کشور اسلامی از امنیّت و مصونیّت برخوردارند. دولت اسلامی موظف است امنیّت این اماکن را جهت انجام عبادت و اجرای مراسم فراهم نماید و از توهین و تجاوز به آنها جلوگیری کند؛ زیرا عدم توهین به مقدسات هر دین یکی از اصول مسلّم تربیت و رشد فرهنگی است و لازمه آن ایجاد روحیه نوعدوستی و تحکیم مبانی اخلاقی و استقرار روابط صمیمانه میباشد. عدم رعایت این خصلت پسندیده موجب بروز اختلافات، کدورتها، دشمنیها، زدوخوردها و احتمالاً جنگهای کوچک و بزرگ بین افراد یک جامعه یا جوامع دیگر میشود.
بند اول: مبانی قرآنی
به چند آیه که میتوان عدم اهانت به معابد را از آنها استنباط کرد اشاره میشود:
الف) «همان کسانى که به ناحق از خانههایشان بیرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه مىگفتند: پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمىکرد، صومعهها و کلیساها و کنیسهها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مىشود، سخت ویران مىشد و قطعاً خدا به کسى که [دین] او را یارى مىکند، یارى مىدهد، چراکه خدا سخت نیرومند شکستناپذیر است.»[۳۸۷]
این آیه از آیاتی است که حکمت و فلسفه جهاد را بیان میکند که یکی از آنها حفظ معابد است. چنان که گفتهشده: «تشریع جنگ و جهاد برای حفظ جامعه دینی، از شر دشمنان دین است که به خاموش کردن نور خدا متهم هستند. پس اگر جهاد نبود، هر آینه معابد دینی و شعائر الهی، نابود و عبادات و مناسک خداوند تعطیل میشد.»[۳۸۸]
با توجه به این آیه، درمییابیم که اصل وجود معابد در جامعه پسندیده است حتی اگر متعلق به مسلمانان نباشد. با توجه به عبارت «یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً» درمییابیم که وجود این معابد، برای عبادت و ذکر نام خداوند نیکو است؛ نه چیز دیگر. پس معلوم میشود که توهین به معابد جایز نیست.
ب) «آنهایی که غیر خدا را مىخوانند دشنام ندهید که آنان از روى دشمنى [و] به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد. این گونه براى هر امتى کردارشان را آراستیم. آنگاه بازگشت آنان بهسوی پروردگارشان خواهد بود و ایشان را ازآنچه انجام مىدادند آگاه خواهد ساخت.»[۳۸۹]
این آیه یکی از ادبهای دینی را بیان میکند که با رعایت آن احترام مقدسات جامعه دینی محفوظ مانده و دستخوش اهانت و ناسزا و یا سخره نمیشود. لازمهی غریزه انسانی است که از حریم مقدسات خود دفاع نموده باکسانی که به آنها تجاوز کنند به مقابله برخیزد و چهبسا شدت خشم، او را به فحش و ناسزا به مقدسات آنان وادارد؛ چون ممکن بود مسلمین به منظور دفاع از پروردگار، بتها را هدف دشنام خود قرار دهند، در نتیجه مشرکین را وادار سازند که حریم مقدس خدای تعالی را مورد هتک سازند؛ لذا به آنان دستور میدهد که به خدایان مشرکین ناسزا نگویید چون اگر ناسزا بگویید و آنان هم در مقام معارضه به مثل به ساحت قدس ربوی توهین کنند در حقیقت خود مؤمنین باعث هتک حرمت و جسارت به مقام خداوندی شدهاند؛ یعنی به طریق اولی به مقدسات ادیان توحیدی نیز نباید اهانت نمود. از طرفی مقدمه حرام حرام شمرده شده است بنابراین اگر مسلمانی به مقدسات ادیان دیگر توهین کند مقدمه توهین آنها به مقدسات اسلام را فراهم کرده است و توهین آنها به مقدسات اسلام به نص قرآن حرام است پس مسلمان نباید کاری کندکه آنها به مقدسات اسلام توهین کنند.
از نظر اسلام، اموری که مقدسات را به خطر بیندازد و بهانه و دسیسه ای برای نفوذ و سیاست غیر مسلمانان گردد فاقد ارزش میباشد و از عموم تعلیلی که جمله «کَذَالِکَ زَیَّنَّا لِکلُِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ» آن را افاده میکند نهی از هر کلام زشتی نسبت به مقدسات دینی از جمله معابد در هر دین استفاده میشود.[۳۹۰] ازآنجاکه مسلمانان در سالهای قبل از هجرت توان مقابله با کافران را نداشتند و در صورت اهانت به بتها، کافران نیز معبود مسلمانان را بد میگفتند، این آیه نازل شد و مسلمانان را از دشنام به بتها منع نموده است.[۳۹۱]
بند دوم: مبانی روایی
روایاتی است که دلالت بر منع توهین به معابد را دارد:
الف) از امام صادق۷درباره فرمایش پیغمبر۶که مىفرماید: «شرک از صداى مورچه بر روى سنگ سیاه در شب ظلمانى مخفىتر است، سؤال کردند. فرمود: مؤمنین بتها را نکوهش مىکردند. مشرکین هم واکنش نشان داده، معبود مؤمنین را نکوهش مىکردند.
خداوند آنها را از این کار منع کرد تا کفار خداى مؤمنین را نکوهش نکنند، زیرا مؤمنین با این کار خود بهطور ناخودآگاه گرفتار شرک مىشدند.»[۳۹۲]
از این که مؤمنین معبود مشرکین را سبّ کنند نهى میشوند، بهطریقاولی عدم جواز توهین به معابد پیروان سایر ادیان استفاده میشود.
ب) امام صادق۷فرمودند: مؤمنان خدای مشرکان ومشرکان خدای مؤمنان را دشنام می دادند و خداوند از سبّ خدایان مشرکان نهی کرد تا مبادا آن ها به خدای مؤمنان توهین کنند که در این صورت مؤمنان از جایی که نمیدانند مشرک میشوند و این کنایه است از اینکه اگر مسلمانی باعث اهانت نمودن یک مشرک به خدای متعال شد او مشرک شده است در حالی که نمیداند و این همان معنای شرک خفی است که پیامبر فرمود از راه رفتن مورچه ای بر وی سنگ صاف درشب تاریک مخفی تر است[۳۹۳]
ج) به امام صادق۷عرض کردند مردی را در مسجد دیدیم که به دشمنان شما دشنام میداد امام فرمود: خدا لعنتش کند او به ما دشنام می دهد (با این کارش باعث می شود دشمنان ما به ما اهلبیت دشنام دهند.)[۳۹۴]
د) امام صادق فرمودند: با دشمنان اهانت نکنید که به آنها نیز به خود شما اهانت می کنند.[۳۹۵]
احترام به مقدسات سایر ادیان حتی اگر آن مقدسات مورد تأیید ما نباشد، از آن رو ضروری است که اهانت به باورهای مذهبی سایرین علاوه بر اینکه کاری خلاف اخلاق سلیم و وجدان بشری است میتواند موجب بروز اخلال در امنیّت داخلی و حتی خارجی کشور شود. برخورد مناسب با توهینکننده آرامش را به پیروان ادیان مورد اهانت بازگردانده و از بر هم خوردن امنیّت کشور که احتمالاً در نتیجه اقدامات خودسرانه آنها رخ خواهد داد جلوگیری میکند.
با توجه به مبانی جرم مانند؛ مصلحت عمومی، حفظ حقوق دیگران، حفظ نظم و امنیّت کشور، نتیجه گرفته میشود که توهین و ناسزاگویی و زبانباز کردن به فحش و هرزهگویی در نگاه اسلام امری نامشروع است؛ زیرا یکی از مصادیق قطعی اهانت به مسلمین به شمار میآید و در احادیث نیز از کارهایی به شمار آمده که بغض و خشم پروردگار را به دنبال دارد. از نظر فقهی نیز گناه به شمار آمده و نیاز به توبه دارد. انتظار میرود که با برخورد قانونی و مناسب، آرامش را بر احساسات فروپاشیده، باز گردانیده و همبستگی و انسجام همگانی را پدید آورد.
نگرش اسلام در حوزه ارتباطی مسلمانان با ادیان بر سه اصل «رعایت احترام»، «همزیستی مسالمت آمیز» و «رعایت اخلاق اجتماعی» استوار گردیده و بر این اساس، قرآن منادی دعوت به همزیستی مسالمتآمیز در جامعه جهانی است.
فصل دوم:
حکم اهانت به مقدسات ادیان و مبانی آن در فقه عامه
بامطالعه منصفانه روشن خواهد شد که هیچ دین و آیینی در زمین وجود ندارد که مانند اسلام، در تبیین و تشریح صادقانهی مقدسات سخن گفته باشد. مذاهب چهارگانه اهل سنّت به این مسأله توجّه داشته و عدم توهین به مقدسات را پذیرفته اند؛ گرچه اختلاف آنان در مبانی و دلایل جزئی است. در این فصل حکم اهانت به مقدسات ادیان در فقه عامه بررسی میشود.
مبحث اول: مقدسات مشترک در اسلام و ادیان دیگر
گفتار اول: انبیا
فقهای اهل سنّت فتوا به قتل سابّ عموم انبیا الهی دادهاند. مالکیه اعتقاددارند سابّ هر یک از انبیا الهی بدون استتابه بر اساس حد الهی به قتل میرسد، سایر مذاهب (حنفی، حنبلی، شافعی) حکم سابّ انبیا را حکم ارتداد دانستهاند.[۳۹۶]
در ذیل به چند مورد از فتاوای فقهای مذاهب اربعه اشاره میشود:
الف) حنیفه:[۳۹۷] هرکسی که بغض نبی۶را در قلب خودش داشته باشد، مرتد است، پس دشنام دادن، بهطریقاولی سبب ارتداد او میشود. بهعنوان اقامه حدّ بر او، به قتل میرسد.
ب) مالکیه: شخصی که رسولالله۶یا غیر از پیامبران را سبّ کند، مسلمان باشد یا کافر، کشته میشود و توبه داده نمی شود[۳۹۸] و جهل و نادانی دشنام دهنده از کیفر دشنام، سبب عذر و موجب قبولی توبه او نمیشود. اگر دشنام دهنده، کافر باشد؛ یعنی اصلاً اسلام را نپذیرفته، سپس اسلام را بپذیرد- حتی اگر مسلمان شدنش، از ترس کیفر دشنام و کشته شدن باشد- کشتن او واجب نیست؛ زیرا اسلام، پیشینه افراد را میپوشاند؛ اما اگر مسلمان، با دشنام دادن به پیامبر۶مرتد شود، سپس در زمان ارتداد، دشنام دهد، آنگاه مجدداً مسلمان شود، قتل و کشته شدن بابت دشنام، از او ساقط نمیگردد، زیرا قتل، حدّی از حدود خداوند است که اجراء آن بر او واجب است.
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |